من خواهم رفت خونسرد بمان

داشتیم همینجوری مسیر فاصله از شما را طی میکردیم که مجبور به مکالمه‌ای فوری و ضروری کاری با جناب شما شدیم که در یک مکان شلوغ وسط یک جمعیت عظیم گویا حضور داشتید و من اینطرف خط از همهمه جمعیت استرس گرفتم و سعی کردم کارم را با دقت برایت توضیح دهم بدون هیچ حاشیه یی که جناب شما انچنان در ارامش و صبورانه گوش جان سپردی که من در عجب بودم که در این حجم از صدا چطوری متوجه صحبتهای بنده شدی و توانستی جواب بدهی با آن همه خونسردی!  بعد هم با عزیزدلم امر دیگری نداری خدافظی کردی و من همچنان مبحوط این همه خونسردی بودم و در آخر به این نتیجه رسیدم که شاید این همه استرس و نگرانی مشمول حال من می شود و شما همچنان از دنیایی من دورید و از تصمیمات مهم بنده بی اطلاع میباشید و شاید هم در کل این تصمیمات برایتان بی ارزش میباشد و من خودم را بیش از حد درگیر کرده ام  اما همکار جان یاد اوری کردندی که شما برای بودن ما همه عالم و ادم را توبیخ کرده و از دم تیغ گذرانده اید و من همچنان بی خبر از دست های پشت پرده برای خودم میبرم و میدوزم وماهم به همکار جان اعلام داشتندی که نیاز عاطفی ما که این چیزها سرش نمیشود و تا خودشان به خودمان ثابت نکرده که ماندنم چه فرقی به حالش دارد کوتاه نمیاییم حالا برود بزنگد به همکار سابقش که چرا با ما تماس گرفته و پیشنهاد کار داده است و نیز اعلام داشتیم ما تحصیلات داشته و بیکار نخواهیم ماند مگر اینکه بخواهد تک تک جاهایی که ما میرویم برای استخدام سرکشی کند و مانع حضورما شود این رفتن تصمیم جدی ماست و کسی جلویمان را نخواهد توانست گرفت والسلام 

معشوقه......

من ترجیح میدهم تا آخر عمر معشوقه ی مردها باقی بمانم!

مردها همیشه عاشق معشوقه هستند، دوستشان دارند، کنار معشوقه شان نقاب از صورت برمیدارند، درد دل میکنند، از مشکلات کار و زن و بچه هایشان میگویند، با عشق با معشوقه شان سکس میکنند، از روی علاقه و شوق...

اما اگر همین معشوقه بر حسب تصادف زنشان شود، تبدیل میشوند به همان مردهای همیشگی، بی حوصله و عصبی و بی توجه!

بعد میروند سراغ یک زن دیگر.

اصلا هر زنی جز زن خودشان!

میدانی جالب اینجاست که همه شان زنشان را دوست دارند و مدام میگویند زن من خیلی خوب است و ما مشکلی باهم نداریم!

شک ندارم که زنشان هم معشوقه ی مرد دیگریست!

روز جهانی زن

الان من بیام بگم روز جهانی زن و این حرفا چقدر خنده داره اون وقتا که اینا واسم دغدغه بود فکر نمیکردم خودم بشم یه زن معمولی!  

اما خوب منافاتی هم نداره زن زیادی بودن با روز زن خوب به هر حال من یه زنم که حقوق برابر با یه مرد باید داشته باشه حالا این وسط یه قضیه احساسی نمیذاره که عدالت خواهی کنه 

برم!؟

اینکه کاری که گفتم رو انجام دادی خیلی خوشحالم کرد از اون همه اشک  صبح هم خبری نیست اما بازم میگم نمیخوام باشی باش؟ 

من که دیونه نیستم تصمیم بگیرم انجامش ندم که میرم حالا نگاه کن امروز یکی از همکاران سابقت که خیلی هم ازت شاکی بود خیلی شیک و مجلسی بهم گفت تو بهترین و مورد اطمینان ترین حسابداری هستی که دیدم پاشو بیا واسه خودم کار کن اینجا حیف میشی! اولش خندم گرفت بعد 20ماه حقوق نگرفتن بهم گفت چک حقوقتم میگیریم ولی بعد از حنده دلم برای خودم سوخت و بغضم گرفت تازه بد ترش عصبانی هم شدم که چرا؟ حالا همه این حجم تغییر احساسات چندثانیه بیشتر طول نکشید که از اون طرف تل صدا همکار سابقت اومد که تا فردا فجرات رو بکن فردا میام دفترتون بیشتر صحبت بکنیم و من حتی بهش نگفتم نه چون میخوام بدونم برای نگه داشتن حسابداری که همه جا گفتید این امین منه چی کار میکنی مانع رفتنم میشی یا نه!  و اگه نشه منم با کمال میل میرم شک نکن 

بعدا نوشت:  نمیدونم چرا تازگیا تا گریه میکنم به شدت سر درد میکنم و باید تا شب بیست تا لیوان اب بخورم تا سر دردم خوب بشه البته بعید بدونم تشنگیم ارتباطی به اشکام داشته باشه اما خوب اب که میخورم بهتر میشه !!!!! 

فقط برو

تو رو خدا برو دست از سرم بردار به این خاطرات لعنتی بگو انقدر نیان تو مغز من اخه یعنی چی؟دیگه بسه نمیخوامت دیگه نمیخوام  عروسکت باشم نمیخوام الی نازی باشم دیگه نمیخوام پیام بیجواب باشم دیگه  نمیخوام تماس بی پاسخ باشم دیگه نمیخوام تو رو عالم و ادم وایسم بخاطر تو میخوام خودم باشم میخوام فرار کنم از این زندگی تورو خدا برو دیگه نیا دیگه نمیخوام  صدات رو بشنوم