نمیدونم فهمیدی همینجوری پیش بری از دستم میری یا نه واقعا بهم نیاز داری 

امروز زنگیدی یه چیزایی گفتی که مثلا سکرت بود اینکه میگی این رو فقط دارم به تو میگم یه حسی بهم میده مغزم داغ میشه دلم هم ایضا بی مقدمه میگم دلم برات تنگ شده میخندی میگی چیزی نمونده شنبه، یکشنبه تمومه این سرگیجه میگی رفتی یه جا دنج منتظر خبر نشستی! دلم میگیره میخوام بهت بگم جایی دنج رو فقط فقط باید با من بری حق نداری تنها بری دلم میخواد بگم چرا من رو نبردی اما سکوت میکنم (الکی مثلا من خیلی خانمم )از سکوتم میفهمی که چی میخوام میگی صبر کن الی خانمم تو رو هم میبرم بزار این چند روزم بگذره با اون  (م) اخر کار خودت میکنی و دلم رو بدست میاری صدا خندم رو که میشنویی میگی خوب دیگه حالت خوبه من برم پشت خطی دارم بعدم میگی دوستم داری قطع میکنی!  نمیدونم چرا گولت رو میخورم شاید چون خیلی شکمو هستم خدا یا بهم بگو درستش چیه مرسی بوس بوس 

دوست واقعی


داشتم فکر میکردم داشتن یه دوست خوب چقدر ضروریه تو زندگی فرقی هم نداره اون دوست دختر باشه یا پسر فرقی نداره نزدیکت باشه یا دور اما باید باشه یه دوستی که راحت و بی رودروایسی هرچی میخوای بهش بگی یه دوستی که مجبور نباشی واسش فیلم بازی کنی و تازه نگران باشی که راجبت چی فکر میکنه خدایا شکرت که من این دوست رو دارم شاید این روزا خیلی کمرنگ شده دوستیمون اما این دوست تنها ادم واقعی زندگیمه خدایا یه خواهش من همین یدونه دوست رو دارم ازم نگیرش ادم بدون عشق میتونه زندگی کنه اما بدون دوست هرگز خدایا کاری نکن که واسه این دوستم چون از جنس من نیست بشم زن زیادی.... 


کافه خلاصی

میگی دلت کار تو کافه میخواد 

میگم منم 

میگی بهت نمیاد 

میگم مگه لباسه! 

میگی از لباس مهمتره 

میگم اصلا زمستون فصل کافست،چند روز دیگه میشه پاطوق برای انتخابات میچسبه یه گوشه بشینی و ببینیش

میگی اصلا نمیشه. اونجاهایی ک میری کافه نیست. همونجاییگه میگم همه میتونن بزنن.کافه ینی این انقلابه کصافط. خنده های الکی و سر به هوا بودن

میگم دغدغه های ادم چه راحت عوض میشه 

میبینم راست میگی به درد کافه داری نمیخورم تو راست میگی کافه یعنی جایی وتسه خلاصی نع گرفتاری .... 

چقدر داشتن یه دوست خوب کناره ادم خوبه که تو همه این شلوغیات یادت بیاره میشه اروم بود و دور شد از همه چی مرسی که هستی 

فکرهای تو تنهایی

تنها تو دفتر کارم نشستم کلی امار جور واجور دارم برای برسی کردن اما دیگه حسش نیست 

هی به توفکر میکنم هی صدا موزیک رو زیاد میکنم که تمرکز نکنم رو اسمت ازصبح دوبارصدات رو شنیدم پر انرژی مثل همیشه ادم روسر ذوق میاری اما این باعث نمیشه بازم بتونم صدای تو مغزم رو خفه کنم نگم اون زن کیه و چی بیشتر ازمن داره واست 

وسط این همه فکر و خیال که من اینجا تو شرکت ورشکستت چی کار میکنم  چرا طاقت دارم میارم این روزهارو نمیدونم فکر میکنم فکر میکنم مینویسم باید فرار کنم اما جایی بوست روی موهام مانع میشه 

خدایا اینجا خودت کمکم باید بکنی لطفا.... 

حال دلم خوشه!

وقتی دلت گیر یه جایی که نباید باشه (دله دیگه قرار نیست حرف گوش بده ) میشی زن زیادی نه نه زن خیلی زیادی میشی عشق چندم میشی آمااااا دلت حالش خوشه به همین بودن به شنیدن اسمت از زبونش بعد هی به خودت میگی چه فرقی داره غشق چندم باشی این حال خوش ارزشش کل دنیاست بعد هی میشنی ابی اهنگ یه مردی رو هی گوش میدی بعد یه دنیا غم میشینه تو دلت و یاده همه چیزای که باید میداشتی و بخاطره این که دلت خوشحال بشه از دست دادی بعد دوباره فکرو خیال میکنی که ای دل غافل حال دلتم زیاد خوب نیستا بغضت میگیره مجبور میشی بیای اینجا بنویسی حال دلت دیگه خوب نمیشه فرقی هم نداره دست و پای بیخودی نزن بعد یه خودت میگی 

می خواهم گم شوم و هیچ کس دنبالم نگردد

مثل گم شدن دکل های نفتی

مثل گم شدن مجسمه های تهران

مثل گم شدن یک فرد سیاسی توی باتلاق ها

و تو تنها یادگار من

توی ستون گم شده ها مرا جستجو خواهی کرد 

پ.ن: کاش میشد اما نمیشه،  شاعر شعر هم اقای مراد قلی پور بودن گفتیم بدانید و آگاه باشید کپی با ذکر نام شاعر بلا مانع است و حقی از کسی ضایع نشده است