برم!؟

اینکه کاری که گفتم رو انجام دادی خیلی خوشحالم کرد از اون همه اشک  صبح هم خبری نیست اما بازم میگم نمیخوام باشی باش؟ 

من که دیونه نیستم تصمیم بگیرم انجامش ندم که میرم حالا نگاه کن امروز یکی از همکاران سابقت که خیلی هم ازت شاکی بود خیلی شیک و مجلسی بهم گفت تو بهترین و مورد اطمینان ترین حسابداری هستی که دیدم پاشو بیا واسه خودم کار کن اینجا حیف میشی! اولش خندم گرفت بعد 20ماه حقوق نگرفتن بهم گفت چک حقوقتم میگیریم ولی بعد از حنده دلم برای خودم سوخت و بغضم گرفت تازه بد ترش عصبانی هم شدم که چرا؟ حالا همه این حجم تغییر احساسات چندثانیه بیشتر طول نکشید که از اون طرف تل صدا همکار سابقت اومد که تا فردا فجرات رو بکن فردا میام دفترتون بیشتر صحبت بکنیم و من حتی بهش نگفتم نه چون میخوام بدونم برای نگه داشتن حسابداری که همه جا گفتید این امین منه چی کار میکنی مانع رفتنم میشی یا نه!  و اگه نشه منم با کمال میل میرم شک نکن 

بعدا نوشت:  نمیدونم چرا تازگیا تا گریه میکنم به شدت سر درد میکنم و باید تا شب بیست تا لیوان اب بخورم تا سر دردم خوب بشه البته بعید بدونم تشنگیم ارتباطی به اشکام داشته باشه اما خوب اب که میخورم بهتر میشه !!!!! 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.