سفر نامه

رفتیم مسافرت خوب و خوشحال اثقدر خندیم و دور هم خوش بودیم و حواسمون به هیچ جا نبود فقط یه اتفاق افتاد که مطمین نیستم اسمش اتفاق باشه از اونجا که قبلا اصفهان رفته بودیم و تو خاطرمون اونجا یه شهر گل و بلبل ثبت شده بود و دوستش داشتیم و باز رفتیم اونجا بد از چند سال دیدار با زاینده رود بی اب یعنی کم اب تجدید شد فقط بین همه خوشی دم سی وسه پل همون زمان که ما شاد و سر خوش میرفتیم که یه خانم چادری پیر جلومون رو گرفت که خانم حجابت و ما با لبخند گفتیم چشم رفتیم جلو تر دوتا خانم و دوتا اقایی نیرو انتظامی اومدن دور من و خواهری دقیقا ژست پلنگ که حمله میکنه به یه آهو مدیونید اگه فکر کنی خودم چیزی از آهو کم دارما والا! و ما به سرعت نور مجبور به ترک منطقه شدیم. اینکه ما مهمان شهر بودیم به کنار اما واقعا واقعا واقعا من یه عالمه دختر مثل خودم دیدم به نظرتون من و هم جنسام باعث ابتزال شدیم این چه برخوردیه آخه بماند که من و خواهری اصلا تغییری در ظاهرمون پیدا نشد اما برام سوال البته من نمیگم تو تهران برخورد بهتره یا چه چه محلش اصلا فرق نداره همشون همین شاید چون تو یه شهر دیگه بود بیشتر به چشمم اومد یا اینکه واقعا حجابم انقدر هم شل نبود و میشد گیر ندن علت اصلی بیشتر این بود که من و خواهری تنها بودیم وخانواده همرامون نبودن یعنی بودنا اما فاصله داشتند و این تنهایی ما باعث میشد ستون هایی بنیادی کشور سست بشن! اینم  جزهیجانات سفر مون بود وچیزی ازخوش گذشتنمون کم نکرد 

همکاری تماس گرفت که از حاجی چه خبر و من گفتم خبر ندارم گفت گوشیت خاموش و یکی دوساعت بعدگفت که بیمارستان بودی و من طبق دلشوری که داشتم حدس میزدم دیشب اومدم تو گروه همکاران بهت غر زدم و رفتم دلمم خنک شد.  

دوتا اهنگ هست که با اینکه زیاد گوشدادم اماازش سیر نشدم یکی عطر تو که رفیق جانان پیشنهاد داد و بعدیشم ما و ماهی حجت اشرفی خیلی خیلی خیلی دوست داشتنی هستن بی ربط بود اما دوست داشتم بگم 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.