روز جهانی زن

الان من بیام بگم روز جهانی زن و این حرفا چقدر خنده داره اون وقتا که اینا واسم دغدغه بود فکر نمیکردم خودم بشم یه زن معمولی!  

اما خوب منافاتی هم نداره زن زیادی بودن با روز زن خوب به هر حال من یه زنم که حقوق برابر با یه مرد باید داشته باشه حالا این وسط یه قضیه احساسی نمیذاره که عدالت خواهی کنه 

برم!؟

اینکه کاری که گفتم رو انجام دادی خیلی خوشحالم کرد از اون همه اشک  صبح هم خبری نیست اما بازم میگم نمیخوام باشی باش؟ 

من که دیونه نیستم تصمیم بگیرم انجامش ندم که میرم حالا نگاه کن امروز یکی از همکاران سابقت که خیلی هم ازت شاکی بود خیلی شیک و مجلسی بهم گفت تو بهترین و مورد اطمینان ترین حسابداری هستی که دیدم پاشو بیا واسه خودم کار کن اینجا حیف میشی! اولش خندم گرفت بعد 20ماه حقوق نگرفتن بهم گفت چک حقوقتم میگیریم ولی بعد از حنده دلم برای خودم سوخت و بغضم گرفت تازه بد ترش عصبانی هم شدم که چرا؟ حالا همه این حجم تغییر احساسات چندثانیه بیشتر طول نکشید که از اون طرف تل صدا همکار سابقت اومد که تا فردا فجرات رو بکن فردا میام دفترتون بیشتر صحبت بکنیم و من حتی بهش نگفتم نه چون میخوام بدونم برای نگه داشتن حسابداری که همه جا گفتید این امین منه چی کار میکنی مانع رفتنم میشی یا نه!  و اگه نشه منم با کمال میل میرم شک نکن 

بعدا نوشت:  نمیدونم چرا تازگیا تا گریه میکنم به شدت سر درد میکنم و باید تا شب بیست تا لیوان اب بخورم تا سر دردم خوب بشه البته بعید بدونم تشنگیم ارتباطی به اشکام داشته باشه اما خوب اب که میخورم بهتر میشه !!!!! 

فقط برو

تو رو خدا برو دست از سرم بردار به این خاطرات لعنتی بگو انقدر نیان تو مغز من اخه یعنی چی؟دیگه بسه نمیخوامت دیگه نمیخوام  عروسکت باشم نمیخوام الی نازی باشم دیگه نمیخوام پیام بیجواب باشم دیگه  نمیخوام تماس بی پاسخ باشم دیگه نمیخوام تو رو عالم و ادم وایسم بخاطر تو میخوام خودم باشم میخوام فرار کنم از این زندگی تورو خدا برو دیگه نیا دیگه نمیخوام  صدات رو بشنوم 

امروز مرخصی گرفتم و برخلاف روزایی دیگه که واسه ده مین خواب کلی باخودم کلنجار میرفت مثل جغد از 6بیدارم دیشبم 2خوابیدم سرماخوردم ولی خدا روشکر انرژی دارم اصلا راجب کارت خبرهای خوبی نشنیدم دیشب تو گروه هم کارا چندتا خبر راجبت اومد که اصلا جالب نبود خدا ختم بخیر کنتش 

اصلا ولش کن به من چه اخه؟  چرا من حرص میخورم؟  بیخیال باید به ادامه زندگی فکر کنم 

اه دوباره بی هدف شدم و نمیدونم از زندگی چی میخوام اصلا من که چیزی نمیخوام چرا اصلا زنده ام؟خدایا حکمتت رو شکر

بی پولی در بی هدفی خیلی نقش داره اگه الان پول داشتم حداقل ارزو یه بچه فسقلی رو براورده میکردم که خوشحال بشه و من لذت ببرم 

قضاوت ممنوع

از وقتی دوباره نوشتم اینجا قضاوت شدم ولی به روی خودم نیاوردم به قول ریس انقدر ادمها نباید مهم باشن اولش میخواستم یه چیزایی بنویسم اما اخر به این نتیجه رسیدم که من کاری نکردم که لازم باشه توجیح کنم همه این ادما که اجازه قضاوت میدن به خودشون کجا بودن اون روزایی که لحظه به لحظش عذاب بود؟ فقط میخوام یه چیزی بگم هیچ وقت و هیچ وقت قضاوت  نکنید همین قضاوتها همین جبهه گیریا باعث شکستن یه دل میشه حواستون باشه....... 

بگذریم رفتی مسافرت من رو نبردی خو چرا! فرت فرتم عکس میگیری میذاری که چی؟