درد پریود

این پریود لعنتی باز اذیتم کرد مدتها بود اینجوری نشده بودم فکر کنم  دو سال حداقل نه اینکه حالم بد نشه ها بد میشد اما نه به این شدت اصلا یاد اون پریود جنجالی افتادم واسه اون اولایی اشنایمون یادته چقدر حرف پشتم  زدن و من مات و مبهوت که اینا چی میگن اخه خو من مدلم این شکلیه اما خوب اون وقتی همه دنبال ایرادات من بودن هی خدا جون چه روزایی به من گذشت چه جاهایی باید بود و حمایتم میکرد و نکرد چند روز پیش گفتی چقدر ادما برات مهم هستن و خودت رو اذیت نکن اینا ارزش ندارن اما شاید باورت نشه اما من از همین ادمایی کنارت انقدر ضربه خوردم که همه چیزشون واسم مهمه، یادته چه فاصله یی انداخته بودن بینمون با همین حرفاشون!  فقط خدا رو شکر که اخرش فهمیدی همش چرت بوده یادت روزی که اون دختر حسابدار رو گرفتن زنگ زدی خوشحال بودی؟ چند وقت بعدش فهمیدم که خوشحالیت  واسه چی بود بخاطره اثبات دروغاشون بود یادم باشه یه بار ازت بپرسم واقعا باورت شده بود که من با اونا هستم؟  اخه درد اون ضربه ها و اون روزا از درد پریود الانمم بدتر بود! 

منطقه سیاست زده

امروز تو شرکت جنگ بین احمدی نژاد یا روحانی بود ما هم این وسط چندتا پارازیت دادیم و باعث شلوغ شدن بحث شدیم و در اخر هم به جمع بدی درد دلمون رسیدیم که چه کاریه بگیم چی بود نتیجه!  اما دلم از خیلی چیزا میگیره موقع این بحث ها که حق با کیه و با کی نیست! مثلا  که سهم اون معتاده ته باغ مدنیان پور که همیشه ظرف های اب معدنی و اینجور چیزا رو بهش میدیم از این  همه شلوغی انتخابات چیه؟ یا اون خانمه جلو در داروخانه دکتر فرهاد که صبح ها که پیاده میرم کنار بچش نشسته زمین و میدونم شبم همون گوشه میخوابه و خدا رو شکر که داروخانه شبانه روزیه و یه راهرو داره که شبا که بارون و برف میاد اون خانمه تو اون راهرو میخوابه تو دلم میگم کاش اونا که قدرت دارن و قراره قدرت دار بشن نماینده این مردم هم باشن نه فقط نماینده صنف ماشین فروشا و املاکی ها نه فقط نماینده دکتر فلان و مهندس فلان یا نماینده حاج اقا فلان کاش یادشون باشه میرن به راس قدرت به نمایندگی از همه و این دین گردنشونه که از همه دفاع کنن و ماده و قانون برای همه تصویب کنن میدونم خیلی رویایی و شعاری و دور از ذهنه اما از ته دلم میخوام خدا به همه مردم این کشور یه ذره بیشتر انصاف و مهربونی بده ادما که با هم مهربون تر باشن زندگی قشنگ تر میشه مثل وقتای که تو با من مهربون تری  و من قشنگ تر زندگی میکنم... 

خدایا شکرت 

وقتی که...

دیشب با بغض از دل تنگیم نوشتم صبح تو تاکسی وقتی داشتم پیام هام رو چک میکرذم به ویس ازت داشتم قلبم شروع کرد یه تند زدن نمیدونم چطوری هنسوری رو از تو کیفم درآوردم تا گوش بدم چیه وقتی گوش دادم به طرز مسخره یی خندم گرفته بود و داشتم خودم رو میکشتم که نخندم که چشم افتاد به راننده که سر تکون میداد و صدا رادیوش رو زیادمیکرد بنده خدا احتمالا بعد از پیاده شدنم از خدا خواسته منم شفا بده اما ارزشش روداشت تازه بعدشم باهات تماس گرفتم و یه جوریبا زبون بی زبونی گفتی اگه نیستی بخاطره اینکه سرم شلوغه و این حرفا اما بعدش فقط به این فکر کردم که خدا چقدر مهربونه و همه بندهاش رو هر ساعتی از شب و روز باشه میبینه و خسته نمیشه و خواستم همین جا از تشکر ویژه کنم و بگم مرسی خدا که انقدر خوبی و انقدر هوا بندهات رو داری و اگه زحمتی نیست یه کاری بکن که مسیرم یه ذره روشن بشه بازم مرسی 

فرعی نوشت: یه سری ادما هستن که به شدت احمق هستن و سعی میکنن به شدت باهوش به نظر بیان دلم میخواد بهشون بگم ما میدونیم که هیچی نیستند اما خوب روم نمیشه. 

اینم یه شعر خوب که نمیدونم واسه کی هست اما تقدیم به خدا خوبم :

خدایا گم شدم  از تو

شدم بازیچه ی دنیا

شدم وسوسه ی تقدیر

شدم آلوده ی فردا

ببین من گم شدم از تو

به این دنیا گرفتارم

بیا آغوشتو وا کن 

کز این دنیا بیزارم...

خدایا…

به اندازه آسمانت دیروز آرزو داشتم

و می خواستم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد

اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد

باز من زندگی خواهم کرد

چون تو می خواهی...       

دلتنگی

نمیدونم وقتی دل تنگم دقیقا دلم برای کی تنگه واسه ادمی که نباید منتظر پیامی ازش باشم یا ادمی غیر ممکنه ازش پیامی داشته  باشم دوتا شخصیت کاملا متفاوت یکیش رو کامل خوب میشناسم و میدونم نباید انتظاری داشته باشم ازش چون براش هیچ ریسکی نکردمیا آدمی که تمام ریسک های دنیابه خاطرش انجام شده و بخاطم هیچ کاری نکردم  جالب که برای هر دو به یک اندازه دل تنگم و جالبتراینکه به هیچ کدوم امیدندارم 

پناه میبرم به خدا که راحتم کنه از این همه دوگانگی و این همه نا امیدی خداست که میتونه نجاتم بده از این حس خفه شدن میدونم 

تولد زوری

بعد از دعوااون روزهمه چی عوض شد حس من به تو و حس تو به من یکی دوروز پیش بود تو چشمم نگاه کردی و گفتی چرا دیگه دوستت ندارم،  امروز هم ته مونده احساسم رو خرجت کردم و برات کادو خرید واسه تولدت یه جمله گفتی که ته دلم یه چیزی روشن شد گفتی مگه من برای تولدت چی کار کردم تودلم گفتم همین روز تولدم بین اون همه مشغله تبریک گفتی کلی ذوق مرگم کردی. 

امروز نیم ساعت دیر اومدی و قبل از تاخیرت من به همکار جان گفتم تا آلان یک یار هم دیرتر از من نیومده،  میدونه منم هستم زودتر میاد وقتی از سرمامیلرزیدم وهمکار جان چایی گرفت تا یخ نزنم تو دلم گفتم حتما میخواد بهم بگه دیگه تموم شد اون ان تایم بودنانت واسه من، اومدی تو ماشین و شمشیر رو از رو بستی و شروع کردی به توپیدن به من کاری کردی که به زور چندتا کلمه تا یک ساعت بعدش بینمون ردوبدل شد بردیم یه جایی عجیب و تصویری دیدم که حالا حالا ها یادم نمیره یه جایی که من رو یاد جراحی روح انداخت و روحم جراحی کردی ٍ...

اچندتا تصمیم گرفتم

1. دوست نداشتنت 

2. فرار از اخبار و هرچی که مربوط به انتخابات میشه 

3. نزدیک شدن به خودم 

4. گرفتن حال یه موجودی کثیف 

اگه بتونم این چندتا کار رو انجام بدم موفق شدم که به خوشحالی نزدیک بشم. 

خدایا دستم رو بگیر کمکم کن حواست بهم باشه تو خدایی منی پس باید بهت امید داشته باشم و بهت پناه بیارم میدونم یه وقتا زیاد مزاحمت میشم اما کسی جز تو رو ندارم.