خانه عناوین مطالب تماس با من

زن زیادی

زن زیادی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • وقتی الهام بدجنس میشود
  • مریضی بد
  • سفر نامه
  • تعطیلات
  • دوری.....
  • رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها
  • تصمیمات مهم
  • [ بدون عنوان ]
  • استیج دلتنگی
  • گریه زیر دوش خوبه

بایگانی

  • فروردین 1395 8
  • اسفند 1394 26
  • بهمن 1394 7
  • دی 1394 6

جستجو


آمار : 4276 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • درد پریود چهارشنبه 5 اسفند 1394 01:27
    این پریود لعنتی باز اذیتم کرد مدتها بود اینجوری نشده بودم فکر کنم دو سال حداقل نه اینکه حالم بد نشه ها بد میشد اما نه به این شدت اصلا یاد اون پریود جنجالی افتادم واسه اون اولایی اشنایمون یادته چقدر حرف پشتم زدن و من مات و مبهوت که اینا چی میگن اخه خو من مدلم این شکلیه اما خوب اون وقتی همه دنبال ایرادات من بودن هی خدا...
  • منطقه سیاست زده دوشنبه 3 اسفند 1394 00:59
    امروز تو شرکت جنگ بین احمدی نژاد یا روحانی بود ما هم این وسط چندتا پارازیت دادیم و باعث شلوغ شدن بحث شدیم و در اخر هم به جمع بدی درد دلمون رسیدیم که چه کاریه بگیم چی بود نتیجه! اما دلم از خیلی چیزا میگیره موقع این بحث ها که حق با کیه و با کی نیست! مثلا که سهم اون معتاده ته باغ مدنیان پور که همیشه ظرف های اب معدنی و...
  • وقتی که... یکشنبه 2 اسفند 1394 01:17
    دیشب با بغض از دل تنگیم نوشتم صبح تو تاکسی وقتی داشتم پیام هام رو چک میکرذم به ویس ازت داشتم قلبم شروع کرد یه تند زدن نمیدونم چطوری هنسوری رو از تو کیفم درآوردم تا گوش بدم چیه وقتی گوش دادم به طرز مسخره یی خندم گرفته بود و داشتم خودم رو میکشتم که نخندم که چشم افتاد به راننده که سر تکون میداد و صدا رادیوش رو زیادمیکرد...
  • دلتنگی شنبه 1 اسفند 1394 01:44
    نمیدونم وقتی دل تنگم دقیقا دلم برای کی تنگه واسه ادمی که نباید منتظر پیامی ازش باشم یا ادمی غیر ممکنه ازش پیامی داشته باشم دوتا شخصیت کاملا متفاوت یکیش رو کامل خوب میشناسم و میدونم نباید انتظاری داشته باشم ازش چون براش هیچ ریسکی نکردمیا آدمی که تمام ریسک های دنیابه خاطرش انجام شده و بخاطم هیچ کاری نکردم جالب که برای...
  • تولد زوری چهارشنبه 21 بهمن 1394 01:56
    بعد از دعوااون روزهمه چی عوض شد حس من به تو و حس تو به من یکی دوروز پیش بود تو چشمم نگاه کردی و گفتی چرا دیگه دوستت ندارم، امروز هم ته مونده احساسم رو خرجت کردم و برات کادو خرید واسه تولدت یه جمله گفتی که ته دلم یه چیزی روشن شد گفتی مگه من برای تولدت چی کار کردم تودلم گفتم همین روز تولدم بین اون همه مشغله تبریک گفتی...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 17 بهمن 1394 19:58
    دیشب گفتی فردا ساعت 9 بهم خبر میدی منم تا صبح نخوابیدم امروز نه شده 10 اما بلاخره خبر دادی منم اومدم پیشت یه عالمه لحظه های خوب کنارت داشتم با یه عالمه عذاب وجدان هر چی بهت میگفتم بخشیدیم خودت رو با گوشی مشغول میکردی بعد غذا خوشمزه یی که درست کردی داشتیم صحبت میکردیم که خوابت گرفت یه عالمه نگاهت کردم تا منم چشمام...
  • رضایت درست جمعه 16 بهمن 1394 03:38
    میگی مهم کار درسته که حتما همین که انجام میدم میگم نوچ مهم رضایت ادمه که از کاراش لذت میبره یا نه سکوت میکنی خیالم راحت میشه که خودتم راضی نیستی از این تغییرات و یه نفس راحت میکشم. خدایا الان من باید کار درست رو انجام بدم یا اون که خودم رو راضی میکنه؟
  • جهان سوم اینجاست جمعه 16 بهمن 1394 03:27
    تو این روزها تو بکش و من بکش نامزدها و که ماهم از قضا مث ل بقیه مردم الکی الکی دعوت میشیم تو گروه های اینطرفی و اون طرفی و تو همین روزا که استیج پخش میشه و وضعیت رای دادن مردم رو نگاه میکنیم تو دل خودمون میگیم چرا نباید جهان سومی باشیم جهان سوم دقیقا همین جاست و من هم یک جهان سومی هستم وقتی بدونه هیچ علمی و اطلاعاتی و...
  • سالگرد چهارشنبه 14 بهمن 1394 02:03
    یکی از عادت های بدم اینکه اتفاقات بد زندگیمم رو با تاریخ و ساعت و حتی ثانیه به ثانیش یادم میمونه بعد مثلا تو سالگرد اون اتفاق میشینم خودم رو عذاب میدم با مرورش مثلا فردا صبح که بلند بشم از خواب سالگرد طلاقم شد 4سال بعد مثلا یادم میاد ساعت 12ظهر بود طلاق نامم رو امضا کردم یا اینکه اون طفلی دستش شکسته بود و باد کرده بود...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 12 بهمن 1394 01:33
    یه مریضی تازگی گرفتیم این که هروقت زورمون به دنیا نمیرسه میریم سراغ اشپزی همون که ازض چیزی نمیدونیم بعد یه کیکی شیرینی پیراشکی چیزی ابدا میکنیم به خورده خانواده میدهیم این جوری انگار اروم میشیم امروز یکی از روزهای وحشتناکم بود فکر کن که چه کار کردی که من رفتم اداره کار بابت شکایت ازت بخاطره حقوق بعدشم به حسابت حسابی...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 10 بهمن 1394 05:12
    از همان اولش که ما زن زیادی شدیم تا به الان تغییرات زیادی کردیم یکی از این تغییرات پذیرفتن اشتباهاتمان است نع این کم هم اشتباه میکنیم یاد گرفتیم کامل بپذیریم مقصریم دو سه روز پش از قضا پای محاسبات بودیم و در بین ورق کاغذهایمان گم شده بودیم که تماس گرفتید ماهم داشتیم شاداب با شما احوال پرسی میکردیم ومراقب بودیم...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 29 دی 1394 20:52
    نمیدونم فهمیدی همینجوری پیش بری از دستم میری یا نه واقعا بهم نیاز داری امروز زنگیدی یه چیزایی گفتی که مثلا سکرت بود اینکه میگی این رو فقط دارم به تو میگم یه حسی بهم میده مغزم داغ میشه دلم هم ایضا بی مقدمه میگم دلم برات تنگ شده میخندی میگی چیزی نمونده شنبه، یکشنبه تمومه این سرگیجه میگی رفتی یه جا دنج منتظر خبر نشستی!...
  • دوست واقعی دوشنبه 28 دی 1394 01:18
    داشتم فکر میکردم داشتن یه دوست خوب چقدر ضروریه تو زندگی فرقی هم نداره اون دوست دختر باشه یا پسر فرقی نداره نزدیکت باشه یا دور اما باید باشه یه دوستی که راحت و بی رودروایسی هرچی میخوای بهش بگی یه دوستی که مجبور نباشی واسش فیلم بازی کنی و تازه نگران باشی که راجبت چی فکر میکنه خدایا شکرت که من این دوست رو دارم شاید این...
  • کافه خلاصی چهارشنبه 23 دی 1394 22:28
    میگی دلت کار تو کافه میخواد میگم منم میگی بهت نمیاد میگم مگه لباسه! میگی از لباس مهمتره میگم اصلا زمستون فصل کافست،چند روز دیگه میشه پاطوق برای انتخابات میچسبه یه گوشه بشینی و ببینیش میگی ا صلا نمیشه. اونجاهایی ک میری کافه نیست. همونجاییگه میگم همه میتونن بزنن. کافه ینی این انقلابه کصافط. خنده های الکی و سر به هوا...
  • فکرهای تو تنهایی سه‌شنبه 22 دی 1394 15:04
    تنها تو دفتر کارم نشستم کلی امار جور واجور دارم برای برسی کردن اما دیگه حسش نیست هی به توفکر میکنم هی صدا موزیک رو زیاد میکنم که تمرکز نکنم رو اسمت ازصبح دوبارصدات رو شنیدم پر انرژی مثل همیشه ادم روسر ذوق میاری اما این باعث نمیشه بازم بتونم صدای تو مغزم رو خفه کنم نگم اون زن کیه و چی بیشتر ازمن داره واست وسط این همه...
  • حال دلم خوشه! سه‌شنبه 22 دی 1394 02:22
    وقتی دلت گیر یه جایی که نباید باشه (دله دیگه قرار نیست حرف گوش بده ) میشی زن زیادی نه نه زن خیلی زیادی میشی عشق چندم میشی آمااااا دلت حالش خوشه به همین بودن به شنیدن اسمت از زبونش بعد هی به خودت میگی چه فرقی داره غشق چندم باشی این حال خوش ارزشش کل دنیاست بعد هی میشنی ابی اهنگ یه مردی رو هی گوش میدی بعد یه دنیا غم...
  • نطق اول شنبه 19 دی 1394 02:27
    این خانم الهام خانم که من باشم این روزها (فقط روزها خدایی نکرده فکر نکنید شب ها هم همین برنامست نع نع ) دلش خیلی میگیره و مجبوره دوباره بنویسه شاید سبک بشه پس به امید خودش شروع میکنم
  • 47
  • 1
  • صفحه 2