خانه عناوین مطالب تماس با من

زن زیادی

زن زیادی

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • وقتی الهام بدجنس میشود
  • مریضی بد
  • سفر نامه
  • تعطیلات
  • دوری.....
  • رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها
  • تصمیمات مهم
  • [ بدون عنوان ]
  • استیج دلتنگی
  • گریه زیر دوش خوبه

بایگانی

  • فروردین 1395 8
  • اسفند 1394 26
  • بهمن 1394 7
  • دی 1394 6

جستجو


آمار : 4273 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • وقتی الهام بدجنس میشود پنج‌شنبه 12 فروردین 1395 15:37
    تو گروه همکارا تقریبا از اول سال حالت رو گرفتم و مجبور به معذرت خواهی میشی! این رو اصلا دوست ندارم ادمی که من میشناسم اصلا تحت هیچ شرایطی از هیچ کس معذرت نمیخواست حتی اگه حق با طرف مقابل بود و من با اینکه خیلی جاها اذیت میشدم اما لذت میبردم از اون ژست حق به جانبت! همکاری اومد بهم گفت مریضه اذیتش نکن و من گفتم اینهمه...
  • مریضی بد سه‌شنبه 10 فروردین 1395 12:17
    دیشب فهمیدم مریضیت خیلی حساس تر و پیشرفته تر از اونیه که فکر میکردم فهمیدم هر لحظه ممکنه کارت به جاهای باریک بکشه فهمیدم وقتی داشتم راجب مریضیت میخوندم یه لحظه نبودنت از ذهنم گذشت و هزار بار لعنت فرستادم به خودم با این فکر! یاد تشیع جنازه داوود افتادم اون روز بعداز دوروز مرخصی اومده بودم شرکت اخه عروسی دختر خاله یی...
  • سفر نامه دوشنبه 9 فروردین 1395 21:51
    رفتیم مسافرت خوب و خوشحال اثقدر خندیم و دور هم خوش بودیم و حواسمون به هیچ جا نبود فقط یه اتفاق افتاد که مطمین نیستم اسمش اتفاق باشه از اونجا که قبلا اصفهان رفته بودیم و تو خاطرمون اونجا یه شهر گل و بلبل ثبت شده بود و دوستش داشتیم و باز رفتیم اونجا بد از چند سال دیدار با زاینده رود بی اب یعنی کم اب تجدید شد فقط بین همه...
  • تعطیلات جمعه 6 فروردین 1395 00:57
    هرچه بیشتر فکر می کنم کمتر به یاد می آورم خودم را ! پیش از عاشقت بودن .... الان دقیقا کیستم؟ ته مانده ای از خودم یا تمام تو....! یغما_گلرویی این روزا سعی میکنم خودم باشم همون دختره ساده و شیطون و البته دیوانه، اون دختر به قول تو خانم تعطیلات رفته و شاید دیگر برنگردد...
  • دوری..... پنج‌شنبه 5 فروردین 1395 01:31
    با یکی از عکسات برات تقویم درست میکنم و برات میفرستم کلی ذوق میکنی حسی که تو انتخاب عکس و پس زمینه و رنگ وبقیه چیزا داشتم مثل اتتخاب کروات برای یه مهمونی بود میفرستم برات ذوق میکنی و از ذوق زدگیت خوشحال میشم هرچند که جلو من چیزی نشون نمیدی ولی وقتی تو گروه اون ادم گندها میفرستی و بعدشم به هم کاری میگی که الی برام درست...
  • رفیق روزهای خوب رفیق خوب روزها سه‌شنبه 3 فروردین 1395 02:49
    رفیق جانم اس میده بیا پیشم خندم میگیره چون خیلی جدی رفته بود و منم برای نرفتنش تلاشی نکردم بماند که روز اول عید پیام تبریک دادم و ناخودآگاه به بحث مفصل فاصله افتاد و بلاخره حرف دلش رو زد که الهام تو انقدر راحت از کنارم رد شدی و من رو تو روزایی سخت تنها گذاشتی و من با کلی علامت تعجب بهش یاد اوری کردم که خودش همه درهارو...
  • تصمیمات مهم دوشنبه 2 فروردین 1395 02:15
    تو این سال جدید یادم باشه چندتا کار انجام بدم 1_ خوندن چندتا کتاب واقعا خجالت آوره غریب به 6 ماه کتاب نخوندم (هیچ دلیلی هم نداشت فقط دوست نداشتم بخونم چون کتاب خوبی سراغ نداشتم ) 2_ورزش که دو هفتس اصلا وقتش رو نداشتم (بیتوجهی به خودت از سرطانم عذاب آور تره ) 3_ تنظیم خواب به هرطریقی که شده حتی با قرص 4_ خالی کردن اهنگ...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 2 فروردین 1395 01:45
    چه حس خوبیه ادم پاش رو بذاره رو جنازه خودش یعنی اگه بابا صدا تلوزیون رو زیاد نمیکرد که بقیه بیدار بشن واسه سال تحویل مشخص نبود چه بلایی سر جنازم بیارم ولی هنوزم حس عجیبی دارم واسه این خواب خنده داره ادم 4سال جون بکنه تا عوض بشه بعد بکن بهش چقدر ادم معمولی و سرخوشی هستی خوب لامصب پوستم کنده شد تا دیگه دقدقه نداشته باشم...
  • استیج دلتنگی پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 22:10
    وقتی نیستی به کی پیام بدم استیج ببین؟ با کی تمام برنامه رو بحث کنیم کدوم بهتره؟ بجا دیدن استیج اهنگ هفته دلتنگی رضا یزدانی رو گوش میدم و فکر میکنم چقدر جات تو قلبم خالیه نیستی خنگ بازی در بیارم بهم بگی عتیقه چرا همه چیز رو برعکس میگی و من سعی کنم بهت بفهمونم چی میخوام بگم و کلی بخندم واسه همه سوتی هام!
  • گریه زیر دوش خوبه پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 02:18
    حموم با تم اشک خیلی وقت بود یادم رفته بود عجیب مسکنیه ادم یه جورایی تخلیه میشه!به خودم گفتم اخر سالی گریه ممنوع امسال رو همش دویدی اما اخرش نرسیدی اشکال نداره هرکی رفت به سلامت هرکی هم موند دمش گرم. از حموم اومدم بیرون گوشیم رو چک کردم گفته بودی بیداری! ساعت 1:30 خانم بزرگ مگه پیشت نیس! جوابت رو دادم و بقیه پیامها...
  • بارون سه‌شنبه 25 اسفند 1394 01:25
    نوستالژی یعنی بارون بیادوشاملو.بخونی و چایی هل و.دارچین بخوری وبه خودت بگی زیادی جان کی دیده شب بمون؟ بارون میاد جرجر گم شده راه بندر ساحل شب چه دور آبش سیاه و شور ای خدا کشتی بفرست آتیش بهشتی بفرست جاده کهکشون کو؟ زهره ی آسمون کو؟ چراغ زهره سرده تو سیاهیا می گرده ای خدا روشنش کن فانوس راه منش کن گم شده راه بندر با رو...
  • شماره عجیب دوشنبه 24 اسفند 1394 01:40
    دوباره که میام پیشت یه شماره که معلوم نیست واسه کجاست بهم زنگ میزنه و من طبق عادت شماره نا اشنا رو جواب نمیدم از دیروز این شماره بازم تماس گرفته بود و من کاملا در خیال رغیب عشقی و این صحبت ها بودم چون یک بار که پیشت بودم وگوشیت دستم بود این شماره چندین بار زنگید و من اصرار کردم که جواب بدی شاید کار واجبه که زیاد...
  • رفیق جان رفت یکشنبه 23 اسفند 1394 16:06
    رفیق جان هم تنهام گذاشت خیس اشک شدم من موندم و تنهایی و شبایی که چرت و پرت میگفتیم تا دردام یادم بره من خودم از پس همه لحظه هام بر میام هرچقدم سخت باشه و درد ناک بیخیال هرچی رفیق و دوست و همکاره دیگه رفیق جان تو خیلی خوب بودی اما واسه رفتنت حتی دستم تکون نمیدم
  • قرار یهویی یکشنبه 23 اسفند 1394 01:25
    جزئیات یه قرار یهویی!اینکه جز به جز وسکانس امروز رو مینویسن فقط و فقط قصد ثبت لحظه هایی رو دارم که بمونه تو یادم روزایی اخر بودنت امروز برای یه مسایل کاری باهات تماس گرفتم و صدا انقدر خسته بود که دلم سوخت و بی اختیار پرسیدم چی کار میکنی با خودت چرا انقدر خسته یی، گفتی داغونم تو دلم گفتم تو اجازه نداری داغون باشی...
  • بی خوابی صبح گاهی جمعه 21 اسفند 1394 07:15
    اخه این که روز جمعه اونم وقتی از دیشبش کلی خسته یی و شب قبل ترش نخوابیدی برای چی باید از 6صبح بیدار شم! دسشویی هم نداریم که حداقل غر بزنیم این جیش چه وقته بود؟ پتو رو کشیدیم تا زیر گلو و مواظبیم نقطه یی کوچیکی از بدنمون بیرون نمونه که بلکه خوابمون بره اما نوچ بی فایدست خواب کجا بود اخه؟ اصلا جمعه ها رو باید خوابید...
  • تغییرات کوچیک پنج‌شنبه 20 اسفند 1394 02:02
    دارم فکر میکنم از کی شد من تلخ شدم یه شبه که اینجوری نشد؟ شاید از پارسال همین موقع ها و اون مسافرت دو روزه باهات یا نه شایدخوندن پیام های تو گوشیم بداز عید! شاید کنترلهای بیش از حد همکار جان و شایدم بی پولی این یک سال نمیدونم شاید وقتی بار اول گفتی اون عکس خوشحالم رو از پروفایلهای همه جا بردارم اشتباه کردم اخه دل من...
  • لعنتی چهارشنبه 19 اسفند 1394 23:28
    لعنت به تو که میتونی با یه کلمه بهمم بریزی لعنت به من که انقدر راحت بهم میریزم بسه لطفا من دارم خفه میشم دارم جون میکنم که دورشم با من این کار رو نکن دلم میخواد برم کوچه بی نام رو ببینم به رفیق جان میگم میگه الان وقتش نیست الان باید سالوادر رو دید میپرسم چرا میگه ادم رو بهم میریزه هرچند تو انقدر سرخوشی که عمرا بهم...
  • حس بد چهارشنبه 19 اسفند 1394 02:13
    امروز بابام بهم گفت دارم میرم فلان جاتنهام تو هم بیا باهم بریم حتی جرات نکردم تو چشمهای مهربونش نگاه کنم و الکی گفتم مامان کار داره بمونم کمکش و از وقتی رفت رفتم گوشه مبل و کنترل رو گرفتم دستم و تو خودم کز کردم ای خدا من با اینا چی کار کردم؟ امروز یکی بهم گفت چقدر تند شدی خودم میدونم به رفیق جان احتیاج دارم تا بهم بگه...
  • من خواهم رفت خونسرد بمان سه‌شنبه 18 اسفند 1394 12:08
    داشتیم همینجوری مسیر فا صله از شما را طی میکردیم که مجبور به مکالمه‌ای فوری و ضروری کاری با جناب شما شدیم که در یک مکان شلوغ وسط یک جمعیت عظیم گویا حضور داشتید و من اینطرف خط از همهمه جمعیت استرس گرفتم و سعی کردم کارم را با دقت برایت توضیح دهم بدون هیچ حاشیه یی که جناب شما انچنان در ارامش و صبورانه گوش جان سپردی که من...
  • معشوقه...... دوشنبه 17 اسفند 1394 19:05
    من ترجیح میدهم تا آخر عمر معشوقه ی مردها باقی بمانم! مردها همیشه عاشق معشوقه هستند، دوستشان دارند، کنار معشوقه شان نقاب از صورت برمیدارند، درد دل میکنند، از مشکلات کار و زن و بچه هایشان میگویند، با عشق با معشوقه شان سکس میکنند، از روی علاقه و شوق... اما اگر همین معشوقه بر حسب تصادف زنشان شود، تبدیل میشوند به همان...
  • روز جهانی زن دوشنبه 17 اسفند 1394 00:06
    الان من بیام بگم روز جهانی زن و این حرفا چقدر خنده داره اون وقتا که اینا واسم دغدغه بود فکر نمیکردم خودم بشم یه زن معمولی! اما خوب منافاتی هم نداره زن زیادی بودن با روز زن خوب به هر حال من یه زنم که حقوق برابر با یه مرد باید داشته باشه حالا این وسط یه قضیه احساسی نمیذاره که عدالت خواهی کنه
  • برم!؟ یکشنبه 16 اسفند 1394 16:47
    اینکه کاری که گفتم رو انجام دادی خیلی خوشحالم کرد از اون همه اشک صبح هم خبری نیست اما بازم میگم نمیخوام باشی باش؟ من که دیونه نیستم تصمیم بگیرم انجامش ندم که میرم حالا نگاه کن امروز یکی از همکاران سابقت که خیلی هم ازت شاکی بود خیلی شیک و مجلسی بهم گفت تو بهترین و مورد اطمینان ترین حسابداری هستی که دیدم پاشو بیا واسه...
  • فقط برو یکشنبه 16 اسفند 1394 12:04
    تو رو خدا برو دست از سرم بردار به این خاطرات لعنتی بگو انقدر نیان تو مغز من اخه یعنی چی؟دیگه بسه نمیخوامت دیگه نمیخوام عروسکت باشم نمیخوام الی نازی باشم دیگه نمیخوام پیام بیجواب باشم دیگه نمیخوام تماس بی پاسخ باشم دیگه نمیخوام تو رو عالم و ادم وایسم بخاطر تو میخوام خودم باشم میخوام فرار کنم از این زندگی تورو خدا برو...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 15 اسفند 1394 06:54
    امروز مرخصی گرفتم و برخلاف روزایی دیگه که واسه ده مین خواب کلی باخودم کلنجار میرفت مثل جغد از 6بیدارم دیشبم 2خوابیدم سرماخوردم ولی خدا روشکر انرژی دارم اصلا راجب کارت خبرهای خوبی نشنیدم دیشب تو گروه هم کارا چندتا خبر راجبت اومد که اصلا جالب نبود خدا ختم بخیر کنتش اصلا ولش کن به من چه اخه؟ چرا من حرص میخورم؟ بیخیال...
  • قضاوت ممنوع جمعه 14 اسفند 1394 01:24
    از وقتی دوباره نوشتم اینجا قضاوت شدم ولی به روی خودم نیاوردم به قول ریس انقدر ادمها نباید مهم باشن اولش میخواستم یه چیزایی بنویسم اما اخر به این نتیجه رسیدم که من کاری نکردم که لازم باشه توجیح کنم همه این ادما که اجازه قضاوت میدن به خودشون کجا بودن اون روزایی که لحظه به لحظش عذاب بود؟ فقط میخوام یه چیزی بگم هیچ وقت و...
  • کنارت همه چی خوبه سه‌شنبه 11 اسفند 1394 18:52
    امروز اومدم پیشت چقدر همه چی خوب بود همون قدر رویایی و بیست کنارت همه چیز عالیه امروز تو این ساعت یه جلسه خیلی مهم داری فقط امیدوارم به خیر بگذره و زنگ بزنی بگی به خیر گذشته فقط قرار امروز یه چیزی رو بهم ثابت کرد من باعث ارامشتم این همون چیزیه که سه سال دنبالشم بفهمم و چقدر دونستنش خوبه شنیدن اینکه صدا نفسهام ارومت...
  • آرمانی سه‌شنبه 11 اسفند 1394 02:46
    اینکه من الان خوابم نمیره و دلم میخواد مثل زمان بلاگفا کلی مطلب انتقادی اجتماعی و انتخاباتی بذارم اصلا به استرسم واسه دیدنت ربط ندارها خدا شاهده حس درونیم میگه آرمانی و انقلابی بحرفیم و همه چیز رو از هم بپاشیم اما اون ته ته های دلم میگه همین که امید تو دل مردم بود و الان خوشحال هستن و حتی خوشحال هم هستم پس دلیلی برای...
  • لحظه دیدار نزدیک است سه‌شنبه 11 اسفند 1394 01:49
    انگاراین صفحه شده دیوار کائنات من هرچی راجب تو میذارم فرداش اجرا میشه! امروز داشتی با همکاری حرف میزدی که گوشی رو گرفت جلوم گفت حاجی کارت داره سلام و احول پرسی کردی و از نتیجه انتخابات گفتی بعدشم گفتی چندتا سمینار و جلسه واینا دعوت داری و اخرشم گفتی اما یکیش رو میپیچونی که من بیام پیشت یه ذره از حساب کتابا پرسیدی و...
  • بگو دوستم داری... دوشنبه 10 اسفند 1394 01:17
    انتخاباتم تمومشد و خدا روشکرملت خوشحال هستن! خوب اقایی عزیزم دیگه وقتشه دیگه سرت شلوغ نیست دیگه کسی به حمایتت احتیاج نداره قرار نیست به کسی خط بدی وبگی چی کار کنه الان نوبت منه باید بیایی دستات رو باز کنی و از من حمایت کنی امروز که کارمندات بهم گفتن چشم امید ما به توست همش امروز اهنگ تو حلقم شاهین با ولوم زیاد تو گوشم...
  • خواب رویایی شنبه 8 اسفند 1394 02:31
    6 عدد تماس بی پاسخ ازت یعنی چی! یعنی من خواب بودم و جواب ندادم.؟یعنی تلافی تمام جواب ندادنات؟ هرچیم میزنگم ج نمیدی دیروز گفته بودی فردا میزنگم ببینمت اما من گفتم نه خندیدی و گفتی پریودی میدونم عصاب نداری و من دربهت و حیرت که وقتی چند روزه نحرفیدیم تو از کجا میدونی! اما جالب بود که امروز زنگیدی بازم با اینکه میدونستی...
  • 47
  • صفحه 1
  • 2